بیست ماهگی
پرنیای نازنینم اینک امده ام تا خاطراتت را ماندگار کنم .از تو مینویسم ای زیبا نگارم تا بدانی که ثانیه های عمرم را به وجود نازنینت هدیه کرده ام..... روزهای شیرین پس از دیگری با تمام خاطرات روزهای با تو بودن همچون برق وباد می گذره و خدا رو از وجود تو در زنگیمون که موجبات خوشحالی و سرزندگی ما رو فراهم کرده شاکرم ... سلام خوشکل طلای مامان. نمی دونم از چی برات بنویسم؟؟؟از شیطونیهای بامزه ات؟!از چرب زبونیهای بانمکت؟؟یا از دم به دقیقه رقصیدنات ؟!یا شاید هم از اَپر اَپر گفتن و ( نماز )خوندنت؟!! دخمل پروفسور من پرنیا جووووووووووووو...
نویسنده :
مامان مریم
16:48